برج تاریک برای طرفداران کتاب ها دلخراش است

سونی پیکچرز

ادریس البا در نقش رولند دشین در برج تاریک به





سازگاری خطرناک است. هنر تبدیل یک اثر از صفحه به صفحه وجود دارد و چیزی را ایجاد می کند که به عنوان فیلم مستقل برای کسانی که با منبع منبع آشنایی ندارند کار می کند و در عین حال برای خوانندگان کتاب که از قبل بینشی از محصول نهایی دارند ، جذاب است. حتی بهترین سازگاری ها مخالفانی دارند: نمی توان همه را راضی کرد.

سپس وجود دارد برج تاریک ، گامی اشتباه آنقدر عظیم که تضمین می کند هیچ کس را خوشحال نکند. این فیلم به ندرت اقتباسی از مجموعه فانتزی حماسی استفان کینگ محسوب می شود: فیلمنامه به نظر می رسد که از خاطره شخصی که سالها پیش کتابها را خوانده و سپس رویای تب برفک خود را در مورد آنها بازگو کرده است ، کنار هم قرار گرفته است. ضربات قابل تشخیص خاصی وجود دارد که با منطق REM به هم پیوند خورده اند و یک طرح که به طور تصادفی از هر هفت رمان طولانی کینگ وام گرفته است. به طرفداران این برج تاریک سری ، نتیجه نهایی یک کابوس است.

چطور اینقدر اشتباه رفت؟ شانس از ابتدا در برابر آن جمع شد. برج تاریک یک مجموعه گسترده و سنگین با اساطیر متراکم است که مستلزم آگاهی عمیق از آثار کینگ است (شخصیت هایی از Salem’s Lot و قلب در آتلانتیس ، در میان دیگران) و تمایل به متا جدی شدن (خود استفن کینگ نیز یک شخصیت است). این یکی از دلایلی است که این اقتباس سالها در جهنم توسعه به سر می برد و به همین دلیل است که طرفداران کتابها با ترکیبی از هیجان و ترس به فیلم نزدیک شده اند. به همان اندازه که مشتاق بودیم رولان دشین تفنگچی را روی صفحه نمایش بزرگ ببینیم ، با این احتمال به این نتیجه رسیده بودیم که بسیاری از سریال ها را نمی توان به فیلم ترجمه کرد.

و به اعتبار آن ، برج تاریک خود را نه به عنوان اقتباس واقعی از سریال کینگ ، بلکه به عنوان چیزی نزدیک به دنباله معرفی کرد. این امر با توجه به این که کتابها - هشدار اصلی خرابکار - در ابتدا به پایان می رسند ، منطقی به نظر می رسد: هنگامی که رولان سرانجام به برج تاریک می رسد ، جایی که در طول هفت رمان توسط سرنوشت هدایت شده بود ، خود را همان جایی می بیند که شروع کرده است. و این ظاهراً جایی است که فیلم شروع می شود ، با رولند (ادریس البا) که مرد سیاه پوش (متیو مک کانهی) را در بیابان دنبال می کند. ما می دانیم که رولند در یک حلقه زمانی گیر کرده است ، اما نکاتی وجود دارد که ممکن است بی پایان نباشد: وقتی داستان حماسی او دوباره در پایان آخرین کتاب شروع می شود ، او دارای شاخ قدیم است که در آخرین بازی خود از دست داده بود- از طریق. بنابراین در حالی که تلاش او یکسان است ، ما می فهمیم که داستان این بار کمی متفاوت پیش می رود. و این دانش به خوانندگان اجازه می دهد تا با خوش بینی محتاطانه به فیلم نزدیک شوند: این یک جدول زمانی متفاوت است و برخی تغییرات در روایتی که ما می شناسیم و دوست داریم اجتناب ناپذیر است.

این توضیح دهنده مخلوط گیج کننده یک طرح نیست برج تاریک به پایان می رسد با به جای انطباق ساده تفنگچی ، اولین رمان نسبتاً مستقیم این مجموعه ، ترجیح می دهد عناصر همه کتابها را در یک فیلم 95 دقیقه ای ترکیب کند. تلاش برای ساده سازی یک داستان فوق العاده پیچیده منطقی به نظر می رسد ، اما اجرا گیج کننده است - به نحوی آنها موفق شدند آن را هم پربار و هم کاملاً خالی کنند. معلوم نیست چگونه فیلمنامه نویسان آکیوا گلدسمن ، جف پینکر ، آندرس توماس جنسن و نیکولای آرسل فکر می کردند می توانند هزاران صفحه را در یک فیلم متراکم کنند ، چه برسد به فیلمی که کمی بیش از یک ساعت و نیم پخش شود. اما این کار به ظاهر غیرممکن تنها اولین مورد در یک سری تصمیمات سرسختی است که می گیرد برج تاریک چنین فاجعه ای مشکل همان چیزی است که آنها شامل می شوند ، همان چیزی است که آنها کنار می گذارند. تقریباً قابل توجه است که این فیلم چقدر گمراه است - به معنای واقعی کلمه ، هر انتخابی اشتباه است.

سونی پیکچرز

تام تیلور در نقش جیک چمبرز

شاید بزرگترین اشتباه از همه این است که چقدر فیلم روی جیک چمبرز (تام تیلور) استوار است. برج تاریک باید داستان رولاند باشد ، اما فیلم از طرف مسلح کنار می رود و به وقت بیشتر برای جوان ترین عضو خود اختصاص می دهد. کا تت به به جای نبرد حماسی بین خیر و شر - یا حتی تقابل بسیار ساده تر بین رولان و مرد سیاه پوش - ما داستانی کلی در مورد پسر جوانی دریافت می کنیم که متوجه می شود دارای قدرت های ویژه ای است. این نه تنها مشتق شده است - بلکه نشان دهنده سوء تفاهم اساسی از آنچه که باعث ایجاد آن شده است برج تاریک کار سری بسیار شبیه به جورج آر آر مارتینز آهنگی از یخ و آتش ، کتابهای کینگ زمانی بهترین کار را می کنند که تروپ های آشنا را زیر و رو کنند ، چه ژانر آن غربی باشد ، چه فانتزی ، چه علمی تخیلی. در عوض ، نویسندگان این مقاله در تلاش برای دسترسی بیشتر به مطالب هستند برج تاریک بیهوده ترین توطئه های YA را پس گرفته اند.

اگر فیلم حداقل دارای حس قوی تری از شخصیت هایی باشد که باعث ایجاد شاهکار شده اند ، شاید داستان تا حدی قابل بخشش باشد. وقتی داستان او از ریل خارج شد - و این بیشتر از آنچه دوستداران کتاب دوست دارند بپذیرند رخ داد - ما شخصیت های جذاب و غنی داشتیم تا مانع از دست دادن علاقه مان شویم. اما جدا از تکرار کد تفنگچی (من با دست خود هدف ندارم ...) ، این رولان شباهت چندانی به نسخه کتاب ندارد. انگیزه او نه از برج ، بلکه از انتقام از مرد سیاه پوش است. و در حالی که به نظر می رسد او از گذشته سخت تر شده است ، استواییسم علامت تجاری او به سرعت در حال پیوند با جیک از بین می رود. یکی از خاطره انگیزترین لحظات در تفنگچی زمانی می آید که رولان اجازه می دهد پسر به مرگ برسد - رولند فیلم برای نجات او در هیچ چیز متوقف نمی شود. این امر ، همراه با جذابیت طبیعی البا ، ممکن است او را برای ریشه یابی آسان تر کند ، اما باعث می شود که او برای طرفداران کتاب غیرقابل تشخیص باشد.

و اگر این فیلم برای طرفداران کتاب نیست ، چرا اینقدر منابع عمیق وارد کنید؟ یک تبلیغ تجاری با راکون های رولان باعث می شود که رولند از جیک بپرسد آیا حیوانات در جهان او هنوز هم صحبت می کنند یا خیر ، این یک اشاره مایل به بیل بمبلرها است که برای خوانندگان هیچ معنایی ندارد. ما گل رز و عدد 19 را در سراسر خود پراکنده می بینیم. و به سرخ زنی اشاره می کند اما هیچ توضیحی درباره این که این شخص کیست یا چگونه با مرد سیاه پوش ارتباط دارد توضیح داده نمی شود. اگر این شوخی ها برای جلب رضایت طرفداران بود ، آنها نتیجه معکوس می دادند و فقط به خوانندگان یادآوری می کردند که چه چیزی ممکن است وجود داشته باشد: یک مرجع بی حوصله غیبت او را بسیار بیشتر احساس می کند. در همین حال، برج تاریک اشاره می کند که شامل Sayre (Jackie Earle Haley) ، Pimli (Fran Kranz) و Arra Champignon (Claudia Kim) می شود ، شخصیت هایی که حتی کسانی که این سریال را خوانده اند احتمالاً فقط به طور مبهم به خاطر دارند.

به جای اینکه سعی کنیم یک اقتباس کاملاً وفادار باشیم یا فاکت خوشه ای که در نهایت به آن رسیدیم ، برج تاریک می تواند درس های ارزشمندی از آنها آموخته باشد بازی تاج و تخت به مجموعه HBO انحرافات زیادی از رمان های مارتین ایجاد کرده است ، اما حداقل موضوعات و محورهای وسیع داستان او را به تصویر کشیده است. ولی برج تاریک شباهت بیشتری با اقتباس مخوف 2007 دارد قطب نمای طلایی ، که همچنین یک روایت غنی و پیچیده را به یک کاخ کاملاً فراموش نشدنی تبدیل کرد. این نیز باید شروع یک مجموعه گسترده بود اما آنقدر ناامیدکننده بود که طرفداران کتاب از پروژه DOA سپاسگزار بودند. برج تاریک ممکن است در واقع ادامه یابد - به نظر می رسد مجموعه پیش پیش رونده در حال پیشروی است - اما انتظار نداشته باشید که خوانندگان کتابی که از فیلم رنج می برند ، تنظیم شوند. برای ما ، برج در حال حاضر سقوط کرده است.

نکات واقعی

توصیه می شود