Oculus Quest 2 من را به یک سفر فضایی VR برد و من از آن متنفر بودم

با اینکه تمام تلاشم را می کنم ، من چیزی را دوست ندارم من فقط وقتی مجبور می شوم سفر می کنم ، فقط در مواقع جدید چیزهای جدیدی را تجربه می کنم ، فقط در مواقعی که انتخاب دیگری وجود ندارد ، سازگار می شوم. من یک زندگی کاملاً بی سر و صدا ندارم - شما تا زمانی که در یک رستوران کنار یک زن و شوهر نشسته اید و با هم دعوا می کنند ، آنقدر لذت نمی برید که آنقدر نزدیک باشید که بشنوید. هر کلمه از آن - اما منصفانه است اگر بگویم من می گیرم کمتر لذت بردن از شگفتی های جهان نسبت به یک فرد معمولی.





اما از همه چیزهایی که دوست ندارم ، جایگاه برتر به ماه می رسد. خدایا چقدر از ماه متنفرم من می دانم که این تنها ماهواره طبیعی زمین است ، اما لعنت به ماه. این خیلی مهم است - همیشه جزر و مد را در مورد زمان کاهش و جریان ، گفتن افراد کاملاً عادی به گرگینه ها ، به من قاعدگی می دهد. فقط یک نگاه اجمالی به آن تکه احمقانه پنیر در آسمان می اندازم و با خودم زمزمه می کنم که چقدر از آن متنفرم ، همراه با ستاره ها ، خورشید ، سیارات ، منظومه شمسی و تقریباً هر چیز دیگری که در آنجا وجود دارد. به

من یک روانشناس نیستم ، اما اگر از من بپرسید ، بیزاری من از فضا در دوران دبستان شروع شد ، زمانی که ما مجبور شدیم به سیاره زمین در مرکز علوم برویم و دختری که من در حالی که ما به آن نگاه می کردیم ، با بازوی من گاز گرفت. ستاره ها. من فقط یکبار در کلاس ششم به اردوگاه خواب رفتم. من نمی خواستم ، اما پدر و مادرم گفتند این اجباری است. مادرم به من گفت که باید بیرون بودن را بیاموزی ، پس از 12 سال اجازه ندادن من به بیرون. اما من از بیرون بودن من متنفر بودم - این بدان معنا بود که من در جایی آنقدر دور بودم که می توانستم به بالا نگاه کنم و هر چشمک در آسمان ، و هر کروی گازی مسخره را ببینم. این احساس را در من ایجاد کرد که انگار باید توسط جهان خرد شوم. آنقدر بد بود که به عنوان یک انسان روی زمین احساس بی اهمیتی می کردم. چرا به بار اضافی احساس بی اهمیتی در سطح آسمانی نیاز داشتم؟

تعجب آور است که بیش از یک سال کار کردن در خانه من را در برابر وسعت فضا دلپذیرتر نکرد. (من همچنین از بیابان متنفرم و وسعت بی پایان اقیانوس باعث ایجاد حالت تهوع در من می شود.) من از آپارتمانم خوشم می آید. من خسته نیستم اما من شروع به توجه کردم هنجارهای بیشتر و بیشتر تلاش می کنند راهی برای رفتن به فضا بیابند. حتی جف بزوس ، مردی که به معنای واقعی کلمه می تواند هر چیزی و هر چیزی را که می خواهد در روی زمین داشته باشد ، با میل و رغبت سفر به فضا در چند هفته (من شخصاً فقط می توانم امیدوار باشم که او برنگردد تا من دیگر مجبور نشوم وسوسه تحویل دو ساعته رایگان برای یک تخم مرغ 1.99 دلاری بتونه احمقانه در تاریکی باشم.)

مردم در مورد فضا با رعبتی آرام صحبت می کنند که همیشه باعث می شد احساس کنم در حال از دست دادن هستم. بنابراین در جستجوی کمتر ترسوی فضایی ، با شخصی در فیس بوک تماس گرفتم و پرسیدم آیا اوکلوس کوست 2 را برای من ارسال می کند ، یک مجموعه سرگرمی VR که به شما امکان می دهد بازی های ویدئویی انجام دهید ، فیلم تماشا کنید یا در مورد من ، چند شبیه سازی فضایی را امتحان کنید. Oculus با یک هدست کوچک ، دو جوی استیک و دستورالعمل های بسیار کمی ارائه می شود. در طول یک ماه ، من وارد سیستم شدم ، در تنگنا قرار گرفتم و خودم را برای سفرم به جایی آماده کردم. نه اینکه داستان را به این سرعت خراب کنم ، اما من از آن متنفر بودم.



Oculus ارائه می دهد چندین برنامه که تجربه سفر به فضا را تکرار می کنند. من با شروع کردم کاوشگران فضایی ، مجموعه ای در مورد فضانوردان ناسا ، که من آنها را به صورت انفجاری کوچک تماشا کردم تا راحت باشم. اما آسایش هرگز نیامد. سرم را برگرداندم و دیدم کسی آرام آرام کنارم تپش قلب می زند. سپس من سعی کردم مأموریت: ISS ، که به من اجازه داد در جاذبه صفر در ایستگاه فضایی بین المللی سرگردان باشم. من هم آن را دوست نداشتم - هدست های VR یک راه فوق العاده برای تجربه بیماری خودرو در راحتی خانه شما هستند - با این حال ، من می توانم مدیریت کنم. اما سپس سرم را برمی گرداندم ، گوی درخشان و وحشتناکی را که در آن زندگی می کنم (با نام زمین) می دیدم ، و جیغ می کشیدم که کسی به من چاقو زده است ، هدست را پاره می کنم ، آن را در گوشه ای از آپارتمانم می اندازم و امیدوارم شعله ور شد

در حالی که کاملاً واضح است که من هرگز کاندیدای ناسا نخواهم بود ، اما می خواستم درک عمیق تری از آنچه که اشتباه من بود ، داشته باشم. من با چندین متخصص صحبت کردم تا بتوانم فوبیایم را بفهمم و امیدوارم وقتی به ستاره ها نگاه می کنم به جایی برسم که دچار اضطراب نشوم.

کلی اسلک ، یک ارزیابی کننده شخصیت که قبلاً توسط ناسا قرارداد بسته بود ، به من گفت که آزمایش برای فضانورد شدن سخت است و به این معنی است که گندم را از کاه جدا می کند ، در مورد افرادی که می توانند به فضا بروند. اسلاک ، که اکنون در شرکت بین المللی بیرکمن ، یک شرکت ارزیابی رفتاری و شغلی کار می کند ، گفت: [فضانوردان] یک مصاحبه دو ساعته روانپزشکی و یک مصاحبه دو ساعته با روانشناسان انجام می دهند. در طول مصاحبه های ناسا ، از هر نامزد س questionsالات یکسانی به ترتیب یکسان پرسیده می شود و روانشناسان هرگونه تشخیص احتمالی را در نظر می گیرند. افرادی که دارای شرایط روانی هستند - برای مثال ، کلاستروفوبیا - بعید است که به ناشناخته ای بزرگ تبدیل شوند.

نیمه دیگر انتخاب افرادی است که برای رفتن مناسب ترند. نامزدها در تیم های کوچک قرار می گیرند و در زمینی قرار می گیرند - در مرکز فضایی جانسون یک نخلستان وجود دارد - و تمرینات مختلفی را برای نشان دادن نحوه همکاری آنها در یک تیم انجام می دهند. آیا فکر می کنیم این شخص می تواند به فضا برود و سالم باشد؟ اسلک گفت آیا می توانند به خوبی در فضا سازگار شوند؟ آیا آنها می توانند با هم تیمی های خود خوب کار کنند؟ آنها در محیط ICE - منزوی ، محصور ، شدید - چگونه عمل خواهند کرد؟

از آنجا ، فضانوردان تصمیم گرفتند به مدار زمین بروند و برای حوادثی که ممکن است در دور بودن آنها اتفاق بیفتد ، برنامه ریزی کنند. اسلاک به من گفت مادر یکی از فضانوردان در حالی که او آنجا بود فوت کرد. او گفت که برنامه ای برای آن وجود داشت ، از جمله اینکه چه کسی چنین چیزی را به شما می گوید. این را نمی توانم درک کنم ؛ من به سختی زمان زیادی را برای جدا شدن از خانواده ام روی زمین گذرانده ام ، مهم نیست که یک کشتی موشکی از آنجا دور شود.

من به اسلک گفتم که چقدر از فضا متنفرم ، در مورد ناتوانی من حتی در مدیریت نسخه مجازی ، و اینکه ایده هیچی وسیع ترین بدترین کابوس من است. او گفت ، من می توانم تصور کنم.



کلسی واگنر برای اخبار Buzzfeed

با این حال ، بشر هنوز در تلاش برای رسیدن به مریخ است. ناسا در حال بررسی احتمال وجود دارد اب وجود دارد ، حتی اگر از گدازه لعنتی ساخته شده باشد ، و الون ماسک در تلاش است تا امکان تبدیل چند بشری بشریت را بررسی کند. اما این سفر بسیار ، بسیار طولانی تر و بسیار پیچیده تر خواهد بود ، هم از نظر فنی و هم از نظر روانی. در آن سفر ، زمین به گوی درخشان و تهدیدآمیز و درخشان عظیمی تبدیل نمی شد که من در Oculus دیدم ، اما تقریباً هیچ چیز نبود ، فقط یک نقطه دیگر در آسمان بود. این مجموعه مجموعه ای دیگر از مشکلات را برای برخی از فضانوردان بالقوه ایجاد می کند. اسلک گفت: یکی از مواردی که ما را در مورد رفتن مردم به مریخ نگران می کند ، پدیده خارج از دیدگاه زمین است. مورد علاقه ترین فعالیت فضانوردان نگاه به زمین و عکسبرداری از زمین است. بنابراین این چگونه کار می کند؟

به نظر می رسید که اسلک در مورد ترس من از فضا همدل بود ، اما هنوز امیدوار بود که بتوانم از پس آن بربیایم. او گفت که شما در آستانه کشتی ایستاده اید و باید اولین قدم را بردارید. این باید وحشتناک باشد

او افزود که من به شما ایمان دارم ، که یکی از ما را ساخت. پس از صحبت با او ، من تلاش دیگری کردم تا با Oculus خود را به فضا برسانم. باز هم ، من فقط 10 دقیقه دوام آوردم. مشاهده کامل فضانوردی که به آرامی به سمت من حرکت می کرد و پای آنها از سرم فاصله داشت ، ضربان قلبم را به حدی بالا برد که اپل واچ از من پرسید که آیا به آمبولانس نیاز دارم یا خیر.

اسلک می داند که برای رفتن به فضا چه چیزی لازم است ، اما او هرگز خودش نبوده است ، بنابراین نمی تواند جذابیت حضور در آنجا را بیان کند. بنابراین من همچنین با فضانورد کانادایی کریس هادفیلد تماس گرفتم و از او خواهش کردم که به من بگوید چرا او را دوست دارد. بیشتر دوران حرفه ای او صرف صحبت با کودکان در مورد شگفتی های فضا شده است. نمی توانم تصور کنم صحبت با من خیلی متفاوت بود.

متوجه نشدم بهش گفتم فقط به من استرس می دهد در آن چه می بینید؟

او گفت که در این مورد چقدر خوب است. تصور کنید اگر در یک ساعت و نیم گذشته ، تمام دنیا را می دیدید. شما یکبار در اطراف آن بودید او مسیر خود را در اطراف زمین توصیف کرد ، سفری که او بیشتر از من به دندانپزشک رفته است. ایرلند و سپس تمام اروپا و آلپ را دیده اید. شما از دریای عرب و از طریق هند و مالزی عبور کرده و از حاشیه استرالیا عبور کرده و در عرض 30 دقیقه از ساحل عبور کرده اید. تصور کنید اگر مثل این فرش کلیدوسکوپ جلوی چشم شما می چرخید. من آن را در کنار هادفیلد تصور کردم ، آن وسعت وسیع زمین ، برخی از آنها پر از افرادی بود که من به آنها اهمیت می دهم. به نظر می رسد عالی است ، به معنای واقعی کلمه از همه سر خوردن.

در یک ساعت و نیم گذشته چه کردید؟ او از من پرسید. روی صندلی چرخیدم تا گونه باسنی که به خواب رفته بود استراحت کند. من کارهایی انجام داده ام ، گفتم.

هادفیلد یک فضانورد بازنشسته است ، اما من می پرسیدم آیا او باید به طور حرفه ای به روابط عمومی فضایی بپردازد؟ صادقانه بگویم ، صحبت کردن با او نزدیک ترین چیزی بود که به آن متقاعد شدم که این برای همه چیز خوب است. راه است فراتر فراتر. عمیق است من نمی دانم آیا شما کلیسای سیستین را دوست دارید یا تاج محل یا جنگل های چوب سرخ ، جایی که وارد مکانی می شوید و با وارد شدن به زیبایی زیبایی که در اطراف شما وجود دارد ، وسعت آن و سن و پیچیدگی آن احساس خستگی می کنید. آن ، او گفت این همان احساسی است که شما همیشه در آن بالا دارید.

شکوه طبیعی واقعاً نفس گیر به نظر می رسد. اما من فکر می کنم چه چیزی واقعا من را از نظر فضا آزار می دهد این است که در نهایت منزوی است. شما اساساً در آن بالا تنها هستید. سکوت مرا آرام نمی کند ؛ باعث وحشت من می شود ناتوانی در شنیدن سر و صدای محیط - موسیقی از هدفون دیگران ، جیغ غریبه ، خنده کودک نوپا ، ترافیک ، هر چیزی که به من هشدار دهد انسانیت نزدیک است - باعث ایجاد ترس می شود. شاید بعد از سالی که همه ما گذرانده ایم ، من به نوعی اکتشاف علاقه ای ندارم که باعث می شود به طرز جدیدی احساس تنهایی کنم. وقتی احساس می کنم روی ماه هستم و منتظر بازگشت به زمین هستم ، چه کسی باید در مدار باشد؟

هادفیلد به من یادآوری کرد که من واقعاً سالها تنها بوده ام. ممکن است ناشی از یک ترس اساسی از دست دادن افراد یا صدمه دیدن یا گم شدن باشد. خانواده شما در کانادا هستند. شما در نیویورک هستید او گفت که راهی برای کنار آمدن با آن پیدا کرده اید. بهترین چیزی که می توانید داشته باشید این است که شخص دیگری را لمس کنید ، اما شما به ندرت شخص دیگری را لمس می کنید. شما همیشه جدا هستید سوال اصلی این است: این جدایی چقدر بزرگ است؟



کلسی واگنر برای اخبار Buzzfeed

پس از صحبت با هادفیلد ، من دوباره Oculus را امتحان کردم ، امیدوارم بالاخره شفا پیدا کنم. وارد شدم حوزه ها ، تهیه شده توسط دارن آرونوفسکی و روایت شده توسط میلی بابی براون ، که ، مطمئناً. اما این تجربه ، که بصورت مبهم تعاملی است اما بیشتر نمایشی وحشت انگیز از شفق قطبی است ، چنان مرا تحت تأثیر قرار داد که فقط می توانستم چند دقیقه در میان ستاره های تیرانداز بایستم تا اینکه دوباره فریاد ناهنجاری برآوردم و در حین تلاش تقریباً روی گربه ام قدم بگذارم. برای جلوگیری از مرگ فضای مجازی وقتی سیارات به معنای واقعی کلمه مقابل من قرار گرفتند ، مجبور شدم با دستانم ضربه بزنید تا آنها را به مدار بفرستم به من Oculus را زیر تختم انداختم و مانند یک هیولا رفتار می کردم که در شب به هم می خورد. می دانستم که به کمک بیشتری نیاز دارم.

من با جان مونگیوی ، هیپنوتیزم کننده مستقر در منهتن تماس گرفتم که با مردم در مورد فوبیاها و عادات کار می کند ، از ترس از پرواز گرفته تا سیگار کشیدن و ، حدس می زنم ، متنفر از ماه. به طرز شگفت انگیزی ، اطلاعات کمی در مورد اینکه آیا هیپنوتیزم ترس زنان را از ترس از فضا درمان می کند یا خیر ، وجود دارد. ولی اثبات شده است که هیپنوتیزم مثر است در درمان ترک سیگار ، PTSD و اختلال در خوردن غذا. من هرگز به کسی مبتلا به این فوبیا کمک نکرده بودم ، او به من گفت که چند روز بعد به دفتر او رسیدم. منظور من خندیدن نیست ، اما واقعاً بی نظیر است.

او از من پرسید آیا چیزهای دیگری هم وجود دارد که احساس فضا را در من ایجاد کند و من بلافاصله به سفر با هواپیما فکر کردم. در گذشته ، من معمولاً دو تا چهار بار در ماه پرواز می کردم ، اما هرگز به آن عادت نکرده بودم و هرگز نتوانسته بودم بدون احساس گیجی از پنجره به بیرون نگاه کنم. از دیدن چیزی جز افق متنفرم. به همین ترتیب ، من می توانم یک جنگل را تحمل کنم ، اما ترجیح می دهم این کار را نکنم. اگر در ساحل ایستاده باشم ، اقیانوس خوب است ، اما اگر سوار قایق باشم ، در وسط هیچ کجا ، احساس خشم و وحشت می کنم. شروع کردم به صحبت درباره اضطراب شدید دیگرم: چگونه خانواده ام را در 17 ماه ندیده ام.

هیپنوتیزم مانند مدیتیشن هدایت شده شدید است. در طول جلسه ما ، دراز کشیدم و چشم هایم را بستم در حالی که مونگیوی در کنار من نشسته بود و یک مونولوگ تند را به گوشم رساند. او به من دستوراتی داد که در تعقیب بعدی Oculus خود عمل کنم. وقتی آن هدست را روی سر می گذارید ، توجه کنید که در بدن چه می گذرد. او گفت به برخی از تصاویری که از آن تجربه به خاطر دارید توجه کنید. وسعت را تصور کنید. نه آغاز ، نه پایان. چیزی جز فضا پشت خود را روی مبل احساس کنید. وقتی به شما اجازه می دهند از پنجره نگاه کنید و زمین کوچک را ببینید ، به یاد داشته باشید که هدست VR را در کجا قرار داده اید. به نفس کشیدن خود توجه کنید.

سپس ، به طور غیرمنتظره ، مونگیوی خاطره ای فراموش شده از کلاس های شنا را که قبلاً در مخزن عمیق استخر محلی خود می گذراندم ، بیان کرد. آب آنجا تیره تر از آب مخزن دیگر بود ، بنابراین نمی توانستم از ته آن واضح ببینم. همیشه احساس می کردم که غرق می شوم ، حتی اگر شنا بلد باشم. من به مونگیوی در مورد چگونگی چسبیدن به لبه استخر گفتم ، در نهایت خودم را بیرون آوردم و فکر کردم ، لعنت به این من نیازی به غوطه ور شدن برای حلقه هایی مانند دلفین ندارم.

مونگیووی پرسید که پس از آموزش شنا چه کسی برای من خواهد بود و من به او گفتم این مادر من است. او می گوید شما می خواهید مادر خود را در تشویق کننده ترین و مثبت ترین حالت او تصور کنید ، اگر اینها کلماتی هستند که می توانند او را تعریف کنند. در عوض ، وسط هیپنوتیزم می خندیدم. او گفت نه چندان زیاد.

حتی بدون بینش یک متخصص ، درک روانشناسی اینکه چرا از فضا متنفرم به سختی قابل درک نیست. دوست ندارم احساس كنترل كنم دوست ندارم احساس بی اهمیتی کنم من دوست ندارم احساس کنم می توانم دور بروم و بمیرم. من علاقه ای به یادگیری چیزهای جدید در مورد جهان ندارم ، زیرا آنچه من تا به حال می دانم افسرده کننده است. من بیش از یک سال از همه جدا شده ام - بیشتر دوستانم ، همه همکارانم ، کل خانواده ام ، و این به زودی تغییر نمی کند. وقتی ناراحت هستید ، همه چیز شبیه یک استعاره است ، و این نیز مانند یک احساس می شود. فضا فقط به من یادآوری می کند که ناامیدی من در طرح بزرگتر چیزها معنی ندارد.

اما مونگیوی به من یادآوری کرد که در آن زمان ، من خودم را از استخر بیرون آوردم. خودم به لبه چسبیدم. می توانستم شناور شوم ؛ من هرگز غرق نشدم من می دانستم چگونه هر بار خودم را نجات دهم. او گفت که لبه استخر را نگه دارید. روزها با خودم تکرار می کردم. در مترو به خودم گفتم لبه استخر را نگه دارید. لبه استخر را نگه دارید ، شب هنگام با خودم زمزمه می کردم در حالی که به Oculus زیر تخت خواب خود فکر می کردم.

روز بعد - با کمک یک دوست صبور ، که آنجا بود تا به من یادآوری کند که من روی زمین هستم و نه در هیچ چیز بزرگ - یکبار دیگر هدست را روی سرم گذاشتم. به ایستگاه فضایی رفتم و قایق فضایی VR را با یک دست در دست داشتم. از این متنفرم! من دادزدم. مردم باید ترس طبیعی تری نسبت به چیزها داشته باشند! آنها باید به مرزهای آنچه لازم است بدانند احترام بگذارند!

من شروع به از دست دادن کنترل خود در ایستگاه فضایی کردم ، به عقب می چرخیدم حتی اگر پاهایم محکم روی زمین قرار گرفته بودند. من در سقوط رایگان هستم! سر دوستم فریاد زدم. اما من ماندم. من حتی با جت پک به اطراف پرواز می کردم. من سعی کردم زمین را تحسین کنم ، یا فکس ارائه شده توسط Oculus. احساس سرگیجه و نفرت داشتم ، اما این کار را کردم. پس از نیم ساعت ، تنها با چند وقفه کوتاه ، هدست را بیرون آوردم. آنقدر عرق خیس شده بودم که آرایشم روی چانه ام چکید. این یک تجربه تلخ بود ؛ هرگز از وسعت بی پایان فضا بیشتر متنفر نبوده ام. اما من موفق شدم. لبه استخر را نگه داشتم. ●

این داستان بخشی از سری هفته سفر BuzzFeed News است.




نکات واقعی

توصیه می شود